بدبختی های یک زن چاق

ساخت وبلاگ
روز دوشنبه بود و من تا عصر کار داشتم. همسر و پسرها برنامه شان را چیده بودند که بروند روستای پدری. اما من تا آخرین لحظه تصمیمم قطعی نبود که برم یا بمانم. عصر که از اداره برگشتم دیدم حریف دلم نمی شوم. خلاصه خیلی سریع چمدان کوچکم را بستم و راه افتادم. خوب سه ساعت رانندگی که نباید سخت می بود. اما بود. ترافیک مسیر و راه طولانی و خوردن به تاریکی و زن تنها و جاده. توی جاده بیست کیلومتری مقصد دیدم دو درجه بنزین دارم. فکر کردم خوب بنزین بزنم اگر فردا نرسیدم بیایم کسی را به دردسر نی اندازم. تصور بفرمایید پمپ بنزین من و جایگاه دار که هرچه با او صحبت کردم که آقا برایم بن بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 6:25

این روزها کارهایم روی هم تلنبار شده. هر روز یک برنامه دقیق می نویسم ولی وسطهای کار که می رسم انگار یکی یقه ام را می گیرد و می برد سمتی و می گوید نگاه کن، چه فایده. چه فایده که اینجوری خودکشی کنی. چه فایده که این همه تلاش کنی. چه فایده؟ آخرش که چه؟ قرار است کدام قله را تصاحب کنی. قرار است کجای دنیا را درست کنی؟ زورت به کجای دنیا می رسد؟ بعد انگار واقعیت دنیا برایم تازه روشن شده باشد می نیشنم و دست از کار می کشم. نمی دانم خصلت پاییز است و یا محرم که آدم را اینجوری بی انگیزه می کند. در نهایت خودمان را گول می زنیم و می اندازیم گردن دپرسینگ فصلی. بعد سعی می کنیم شگر بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : حال ما خوب است اما تو باور نکن,حال ما خوب است اما تو باور نکن دانلود,حال ما خوب است اما تو باور نكن,حال همه ما خوب است اما تو باور نکن,حال همه ما خوب است اما تو باور نکن دانلود,حال همه ما خوب است اما تو باور نکن,mp3,شعر حال ما خوب است اما تو باور نکن,حال همگی ما خوب است اما تو باور نکن,شاعر حال ما خوب است اما تو باور نکن,دانلود دکلمه حال ما خوب است اما تو باور نکن, نویسنده : chagh2o بازدید : 296 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 10:27

سرم حسابی گرم بود و وقتی داشت گفتگویم تمام می شد متوجه صدای فلاش دوربین شدم. همان بود. بی هیچ تغییری. شاید کمی مثل خودم گوشه های چشمش چند خط افتاده بود و شاید هم مثل خودم کمی چاقتر شده بود. اما همان نگاه و همان مهربانی. ذوق زده در آغوشش کشیدم و گفتم کی آمدی؟ گفت چند دقیقه ای هست داشتم نگاهت می کردم. گفتم مگر کم عکس داری که باز هم داری عکس می گیری؟ گفت دارم خاطره بازی می کنم. یادت هست؟! انگار همین دیروز بود. سه ساعت حرف زدیم و گفتیم و گفتیم و گفتیم اصلا متوجه تاریکی هوا نشدیم. اگر همسرش زنگ نمی زد که آمده دنبالش شاید تا نیمه شب می ماندیم و متوجه خلوت شدن دور و ب بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 180 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 3:25

پر از انرژی است. خوش قیافه است. مثل همه دختران تازه بالغ جوش می زند، موهایش چرب می شود و شوره می زند دائم به ظاهرش می رسد و دوش می گیرد و از انواع شامپوها استفاده می کند. دو سه سال پیش که پدر و مادرش مسافرت خارجه رفته بودند خانه شان بودم و از دست پختش می نوشتم. اما حالا دستپختش عالی شده. لازانیا را به غایت خوشمزه می پزد. سالاد ماکارانی و مرغ زغفرانی و جوجه چینی که دیگر نگو. گردی صورتش و انرژی تمام نشدنی اش و تمام علائقش مرا یاد خودم می اندازد. بی اندازه دلم برای خود نوجوانیم تنگ می شود وقتی او را می بینم. مامان: رفته بودم خونه خواهر جان من: مگه وسط هفته خونه بو بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : گیتار,گیتار الکتریک,گیتار زدن,گیتار کلاسیک,گیتار فلامنکو,گیتار آکوستیک,گیتار بیس,گیتارینه,گیتار پاپ,گیتاریست, نویسنده : chagh2o بازدید : 279 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 13:45